• شعری مخصوص شب یلدا از سهراب سپهری

    سهراب سپهری…غمی از عشق… هدیه دادی دیده ی نویی به من یک نگاه تازه ای بر قاب من این دلم وابسته شد به این سخن دم گرفت آرامشی از این سخن دختر شبهای سرد ماه دی خو گرفت با شعر تو در ماه دی حرف دل را از دلت تو پس زدی غم به روی غم،غمی را پس زدی من به دنیای تو مجذوبم هنوز به دیار قلب تو،حس دارم هنوز توشدی سهراب شعر این زمان یک ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • جملاتی بسیار زیبا و آموزنده از دکتر حسابی

    چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است. زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید. عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست. کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم. احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست. انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است. تقلید از غرب، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند. یک عمل درست، بهتر ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • جملاتی ارزشمند از دکتر شریعتی

    انسان بودن “… فرزندم! تو می‌توانی هرگونه “بودن” را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی‌معنی است، که این کلمات ویژه خداست و انسان، و دیگر هیچ‌کس، هیچ‌چیز. انسان یعنی چه؟ ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • سخنانی بسیار آموزنده از دکتر الهی قمشه ای

    1.آدم فقط وقتی گول می خورد كه صاف نیست وگرنه نمی شودكه انسان فرق دروغ با راست رانفهمد چون دروغ خیلی طعم و بو و مزه اش با راست فرق می كند 2.بوی كبر و بوی حرص و بوی آز درسخن گفتن بیاید چون پیاز ،آنچان كه اگر شامه ظاهری ماسالم باشد بوی پیاز را می توانیم تشخیص دهیم 3.اگرشامه باطنی ما هم سالم باشدمی توانیم تشخیص دهیم و می توانیم اطلاعات ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • آقایان چه می کشید از دست خانم هاتون(شعر طنز)

    داد زن شوهر خود را پیغام / که چرا عرضه نداری الدنگ؟ جاری‌ام رفته نشسته در قصر / بنده محبوس در این خانه تنگ تو برایم نخریدی خودرو / پایم از پیاده رفتن شد لنگ مردم از خانه‌نشینی ای مرد / تو بیا تا برویم سوی فرنگ کاش می‌شد که تنم می‌کردم / پالتوی پوستی از جنس پلنگ رنگ مویم دگر افتاد از مد / موی خود را بکنم باید رنگ گر تو خواهی که ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • جملات بسیاز زیبا و آموزنده از بزرگان

    آنکه شادی را پاک می کند ، روان آدمیان را به بند کشیده است . حکیم ارد بزرگ ♣♣♣♣♣♣♣سخنان بزرگان♣♣♣♣♣♣♣ عشق همانند مغناطیسی است که ما را به مبدا خود جذب می کند . باربارا دی آنجلیس ♣♣♣♣♣♣♣سخنان بزرگان♣♣♣♣♣♣♣ اگر همه آرزوها برآورده می شد ، هیچ آرزوئی ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • از مرگ نمی توان فرار کرد (حکایتی جالب)

    یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون تماشا میکرد که یهو مرگ اومد پیشش … مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت … طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد … مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه … اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان دانشگاه

    مرد جوانی، از دانشگاه فارغ التحصیل شد. ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه‏ های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بلأخره روز فارغ التحصیلی فرا ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان زیبای شاهین

    پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است. این موضوع ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان زیبای جهانگرد

    جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد. جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟…زاهد گفت: مال تو کجاست؟جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.زاهد گفت: من هم.   ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان جالب حضرت داوود (ع)

    زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان جالب گنجشک با عجله

    گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!پرسیدند : چه می کنی ؟پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و… آن را روی آتش می ریزم !گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد! گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان انیشتین برای رفتن

    انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟ راننده ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان زیبای برگ ریزان

    ساعت 7 صبح، چهره خواب آلود کودکانه، سختی ترک لحاف های پشمی گرم، صبحانه نیم و نصفه خورده یا نخورده و کوله ای از مشق های نوشته شده یا نشده و بعد ترک خانه گام به گام، هوای سرد، خاطره گرمی خانه را می ربود سنگ فراش ها را می شمردم تیرهای چراغ برق چهار راه ها و در رویای زمانی که بزرگ خواهم شد می غلتیدم تا یخ زدگی گونه هایم فراموش شود نصف ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان جالب مرد ثروتمند

    مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.کشیش گفت:بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم. خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی. اما در مورد من چی؟…من همه چیز خودم را به آنها ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان مسئولین یک مؤسسه خیریه

    وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد اوفرستادند.. مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید.نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟وکیل: آیا شما در ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان زیبای لاک پشت

    یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجاکه لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سالطول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماهمحوطه رو تمیز کردند، و سبد ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴  

  • داستان زیبای افراد معدود

    آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرشلودویگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترعدینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را می‌خواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد:…. "آلفرد نوبل، ...

    جزئیات بیشتر / دانلود تاریخ ارسال : ۱۵ مهر ۱۳۹۴